صورتی که مصوران در آن صورت های دیگر حیوانات کشند و تمام آن صورت را صورت جادو خوانند و هر صورت جزئی را نامی جداگانه بود، مثلاً فیل جادو و شتر جادو و مانند آن. (آنندراج) : نه بس هر لحظه از یاد پری روئی دگر سوزم تنم از داغ الوان صورت جادوست پنداری. محمدسعید اشرف (از آنندراج)
صورتی که مصوران در آن صورت های دیگر حیوانات کشند و تمام آن صورت را صورت جادو خوانند و هر صورت جزئی را نامی جداگانه بود، مثلاً فیل جادو و شتر جادو و مانند آن. (آنندراج) : نه بس هر لحظه از یاد پری روئی دگر سوزم تنم از داغ الوان صورت جادوست پنداری. محمدسعید اشرف (از آنندراج)
چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن. مبدل ساختن: آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه. مولوی. ، در تداول عوام، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن. معامله ای را خاتمه بخشیدن، دادن سیاهۀ دخل یا خرج. فهرستی از ارقام جزء نوشتن و به کسی دادن. رجوع به صورت حساب شود. - صورت دادن کار دختری را، مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن. - صورت دادن کار زن را، آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن: بدو گفتم تو صورت را نکو گیر که من صورت دهم کار خود از زیر. ایرج میرزا
چیزی را صورت چیزی دادن و آنرا بشکل وی در آوردن. مبدل ساختن: آب خوش را صورت آتش مده اندر آتش صورت آبی منه. مولوی. ، در تداول عوام، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن. معامله ای را خاتمه بخشیدن، دادن سیاهۀ دخل یا خرج. فهرستی از ارقام جزء نوشتن و به کسی دادن. رجوع به صورت حساب شود. - صورت دادن کار دختری را، مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن. - صورت دادن کار زن را، آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن: بدو گفتم تو صورت را نکو گیر که من صورت دهم کار خود از زیر. ایرج میرزا